بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۱۰۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شما که غریبه نیستید» ثبت شده است

موردات ِ معضل دار ِ یک خوابگاهی (1)

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۴۰ ق.ظ

اسکار ِ تلخ ترین لحظه هم میرسه به اون لحظه ای که ساعت ده شب ِ و تو حال و هوای ِ خودت نیستی، به صورت ِ گسترده همه چیو کف اتاق پخش کردی و هم اتاقیتم پا به پات ترکونده اتاقو . یهو صدای آقای تاسیسات از چند متریت میرسه به گوشت، . اونجاس که یه نگاه به خودت میکنی یه نگاه به اتاق و یه نگاه به دوربین ! و ندای ِ العفو سر میدی و اینجا دوربین غروب ِ افتاب رو نشون میده . نپرسید که نمیدونم چرا :))))


#هشنگ ِ منکراتی

#هشتگ ِ اون تسبیحو بده به من 

#هشتگ ِ ای بابا  :)))

از تجربه ها

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۱۱ ب.ظ

بعد از ازدواج بدترین کار دنیا دانشجوی ِ شهر ِ دیگری شدن ِ . 

پس دانشجوی شهر ِ دیگه ای نشید چون نه تنها وقتی میاید خونه میبینید نصف وسایلتون نا پدید شده و تعییر کاربری داده و یه جایی افتاده بلکه تمام لباس گرم هاتونو جا میزارید خوابگاه و اینگونه توی سفر یخ میزنید و قندیل میبندید و این صحبت ها . 

حتا گاهی فکر میکنم اگه به یه حدی برسه نبودنم وقتی برگردم چمدونم پشت در ِ :|

  • نگین ...

و دایناسور ِ طلایی

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۱۰ ب.ظ

و دایناسور ِ طلایی ِ تعطیلات تعلق میگیرد بــــــــه بله برون ِ هیجان انگیز ِ پسر عمو که در جشن ِ پایی کوبی ِ اخر شبی ، زن عموی عزیز با یک حرکت ِ غوووودااااااااااااا عمو رو پرت میکنه وسط مجلس تا از حرکات ِ موزون ِ خودش پیروی کنه .

سرگیجه های تهوع آور

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۱۷ ق.ظ
میگه یکی از ناممکن های این روزگار بسته شدن ِ دهن ِ فامیلاس !
میگم بسته نشدن ِ دهن غیر فامیلم اضافه کن !!

بهار دلکش رسیده دل به جا نباشد انصافانه ست ؟

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۰۹ ب.ظ

یه وقتاییم برای توصیف وضعیتی که توش قرار داری کلمه کم میاری !

میدانم ، یک روز سبز خواهم شد

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ

آخرین بار که سال کبیسه بود 4 سال پیش بود که نیم ساعت به سال تحویل همه چی بهم ریخت . لبخند مامان بابا و امید ِمحمد و ارزوی همه .

به خودم اومدم و میبینم پس فردا عیده و من خالی از حس.  

چشم وا میکنم ، از شیار پنجره ی اتاق نور مستقیم خورده تو چشمم ، انگار همه وول میخورن و کل ِحیاط پر از خاک و سم و گل و گلدونه . بیشتر دقت میکنم بابا اون گوشه داره با گلا حرف میزنه .

 حالا دو روز دیگه عیده و من هنوز نمیدونم که چرا دقیقا ؟ کی میدونه باید چی خواست تو این دقیقه ها ؟ چیشد که انقد دیر شد اصلا ؟


میترسم ازون روزی که دیوونه نباشی ...

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ب.ظ

این روزا همش دارم فکر میکنم . به قاشق کنار بشقابی که توش قرمه سبزی مونده ، به پالتویی که از خشکشویی گرفتم ، تو کاوره و الان از تخت اویزونه , به انگشتری که زندایی از انگشتش در آورد و کرد تو انگشت من و حالا انگار که گمش کردم ، به نون چایی هایی که مریم از شیراز آورده بود ، به خنده های محسن وسبا ، به کمر شلوار کرم رنگه که لق میزنه ، به ویندوز لپتاپم که هی میپره ، به پروژه ها ، به دکتر "ب " ، به خونه ، به مامان ، به بابا  ، به کارت ویزیتی که داداش دیروز سفارش داد، به خودم ، به خودم ؟


1. نفهمیدم پس من کی وقت دارم تا بتونم به قولی که به سبا دادم عمل کنم ؟ سفر دونفره به یک مکان نامعلوم و یه روز عکس بازی تو خیابون ها !


2. به طور جنون آمیزی هر نیمه شب ،حتی اگه پروژه ها برا کلکسیون ِفردا مونده باشه فیلم میبینم و این میطلبه همینطور وحشیانه فیلم دانلود کنم _ آره خب اکانت نامحدود دکتری دارم و کیف دنیا رو میکنم (ایکون دیرام رام رام دیرام رام - هِد میزند _بسوزید)


3. این طوریه که کلا تو تاریکی به سر میبریم!  قبل از طلوع میزنم بیرون بعد از غروب برمیگردم تا بیام و به تخت عزیزم برسم . 


4. به یک نفر پایه ، حتا چهارپایه جهت متر کردن خیابان ها در این هوا و کمی کافه گردی و عکاسی نیازمندیم . گور بابای درس و این صوبتا :/

الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی ؟ یا کی ؟

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۱۰ ب.ظ
آخرین باری که سرم زدم رو یادم نمیاد. شاید همون موقع ها  بود که دغدغه م امتحان ریاضی فردام بوده .
علی ای حال نمیدونستم یسری پرستارایی هنوزم هستن که بدون فکر  سوالای چرت وپرت میپرسن : 
مث اینکه : عزیزم هنوز مدرسه میری یا دانشجویی ؟ اسمت چیه ؟ پنبه ی الکلی رو میکشه رو دستم . عزیزم دستت رو مشت کن .  رشته ت چیه ؟ شترققق اون بیلبیلکو میکنه تو رگم و باز میپرسه :کجایی حالا ؟ چت شده ؟ این رشته ت چی هست ینی چیکار میکنید؟  و....
آخه قربون شکل ماهت این سوالا چیه با این حال خرابم هی میپرسی از منی که نای حرف زدن ندارم ؟ خب دورت بگردم مدرسه چیه ؟ دانش اموزا انقد سن بالا میزنن یا من انقد بیبیی فیسم ؟
وات د فاز اصلا ، یا چی ؟
+من مخلص همه پرستارام 
+قانون مورفی بود یا نیوتون ؟ که اینطوری ما رو از رفتن انداخت .مامانه  نمیزاره فردا برم سر درس و مشق :/  
+پس سیستم دفاعی بدن چه غلطی میکنه ؟
+ من که نمیدونم چی شد که اینطوری شد ولی علما میگن شاید ازین ویروس جدیدا باشه . اما سوالی که پیش میاد این ویروس جدیدا چرا انقد وحشی شدن؟ بیخبر ویهویی آخر هفته اونم  :/ اتک میزنن

اعترافات ذهن خطرناک من (1)

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ب.ظ
حدود سه ماهه که عاشق رُبلِت هستم  یعنی غذای مورد علاقه م مخلوط ِ رب و تخم مرغه و تو خونه یواشکی این غذا رو میخورم . از فسنجون بدم میاد ولی اگه شور باشه و شیرین نباشه میخورم . در هرصورت چون دل آشپز نشکنه باید بخورمش ها ؟ قهوه رو به خاطر بابام  دوست دارم و چون قند داره دور از چشمش یه عالمه شکر توش میریزم . البته این یه جور تظاهر به دوست داشتنه و شاید کار ِ کثیفی باشه .
از نظر آرزو من خیلی عجیبم که نه اهل قاقالیلی خوردن تو جاده م و نه پاستیل و لواشک دوست دارم و یه جورایی لکه ی ننگ ِ دخترا هستم ؟ 
من عاشق بچه های کوچولو ام و حوصله ی زیادی دارم و میتونم زمان زیادی باهاشون بگذرونم اما فکر ِ این که یه روزی بخوام بچه دار شم منو دیوونه میکنه ! شاید هم بخاطر ِ ترس ِ ، اونم ترس از ازدواج . بیشتر اوقات با خودم فکر میکنم اگه من ازدواج کنم خدا بدترین تنبیه رو برام درنظر بگیره این ِ که نتونم بچه دار بشم . بزارید بی تعارف تر بگم منظورم اینه که چون من عاشق بچه م قراره این اتفاق بیفته !!
من از لقب دادن به آدما خوشم میاد اما تا حالا این کارو نکردم ! شاید هم انقد از این ماجرا گذشته که یادم نمیاد . برای ِ همینم هست دوست دارم جاهایی که اسم های عجیب غریب داره غذا بخورم  و برم. مثلا کله پزی بهمن سگ پز ، پیتزا داوود ، یا ساندویچی ِ فری کثیف و ازین دست جاها ...
شاید از خی لی ها این جمله رو شنیدم که آره ... درکت میکنم ! اما میدونم دروغه ! چون نمیفهمه من برای ِ این دارم یکی یکی خاستگارارو رد میکنم که نمیتونم به دلیل واقعی ِ جواب این سوالم برسم که : شما ! چرا الان اینجا نشستی و مثلا به طور ِ رسمی منو میخوای ؟
از طلا و بدلیجات و بعضی جینگولیجات متنفرم اما یه چیزایی توشون  هست که خوشم میاد و هنوز نتونستم دقیق بفهمم پس چه چیزی میتونه من رو خوشحال کنه ؟ یا من دقیقا چیو دوست دارم ؟ شاید جوابم همه چیز باشه !!
 در واقع به طور ِ واقعی هیچ کس نتونسته منو کاملا سوپرایز کنه چون همیشه یه جاهایی و یه چیزایی لو رفته و من وانمود کردم که از چیزی خبر ندارم . بالاخره برای ادمی که تو کار ِ غافلگیری ِ همیشگی ِ آدم هاست خیلی سخت نیست فهمیدن برنامه های ناقصشون . ولی فکر کنم کار سختی نباشه خوشحال کردن ِ (حداقل موقتی ِ ) ادم ها از روی حرفاشون وشاید با چیزهایی که خودمون عاشقشیم و قلبا دوست داریم این کار راحت تر انجام بشه . 



+ از چالش خوشم نمیاد . همینطور شرکت کردن تو این داستانا .از همتون چه خاموش چه روشن میخوام شما هم این عنوان رو انتخاب کنید . تو دفتر واقعی با خودکار یا مجازیتون اعترافاتتون رو بخش بخش بنویسید . چون کار ِ هیجان انگیزیه و چه خودتون و چه مخاطب هاتون چیزهای جالبی رو ازش کشف میکنند . دقیقا عین تیکه های یه پازل :) و اگر دوست داشتید بهم خبر بدید . این نه بازیه نه چالش فقط یه حرکت هیجان انگیزه که بعدا میفهمید :)


جٌفت یکـ

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ق.ظ

شاید انتظار داشتید حداحافظی کنم و برم . یا حتی طوفانی تر برگردم اگه رفتم. اما هیچکدوم ! انقد خوشحال بودم با خبرای خوب این یه ساعت اخیر رو که خستگی ِ تمام ِ مدت از تنم رفت بیرون .و یهو یادم اومد من که همه چیزو مینوشتم اینجا ،غمو ،شادیو ،گنگیو و... حیف نیست امشب ننویسم از خوشحالیم ؟؟ اونم روزی که جفت یک بود ؟

به همین خلاصگی قسمتی از خوشحالیمو بگم درسی که قرار بود همه مون دوباره تکرار کنیم با توجه به امتحانی که دادیم (خیلی سعی کردم که نگم قرار بود بیفتیم ؟) . بالاخره پس از مدت ها نمره ش اومد ( چارتا ورقه صحیح کردن 11 روز زمان میخواست ؟ ) و من انقد واسش ذوق کردم و بالا پایین پریدم و کولی بازی در آوردم  و این حالتم اونقدر وحشت آور بود برای بیننده ها بابا رو مجبور کرد بهم یه جایزه بده و تو چشماش خوندم ، نوشته بود : با خل ترین حالت ِ این دختر چ کنم ؟؟؟

و هر چند دقیقه یک بار از هال داد میزنه جااانمممم چهااارده ! :)))


1. سلام  . و مرسی از همه ی شمایی که با کامنت هاتون منو بعد از دوماه ِ سخت که برگشتم خوشحالم کردید :)

2. 11/11

3. بابا میگه استادت کی بود حالا  ؟ منم در حالی که شل و ول شدم میگم مشهدی بود و سخت گیر ! تا حالا انقد تو زندگیش قانع نشده بود

4.ولی بنظرم هنوز داغن ! بابا هنوز تو چشاش تعجبه میگه بابا ینی مگه قرار بود پاس نشی ؟؟ مامان فقط میخنده

5. تُف -اخه مگه امتحان ِ اوله ؟ اخه مگه نمره چیه ؟ :))) این همه خوشبختی از کجا ریخت تو تنم؟