یک به اصطلاح طراح صنعتی از نوع مایل به آبی که هی چرخ میزند توی خیال های غیر ماشینی با بوی پوست پرتقال خشکیده ی روی بخاری. پر از امید و آرزو. گاهی می نویسد برای این که فراموش نکند نوشتن چقدر حال خوب کن است، گاهی خط میکشد روی کاغذ که یادش بماند بدون خلق کردن در این جهان نمی شود کاشف بود و گاهی هم لحظات را فریز میکند که بداند معنی جاودانگی را.
من؟ همان جوانه ی سبز امید. من همان شکوفه ی نارنجی شادی. من منم.