بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مثل ِ .....

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ق.ظ


مثل روزایی که مخصوص یه کلاسایی مجبوری نری خونه اما وقتی میرسی سر کلاس میبینی بچه ها بدون هماهنگی نیومدن والبته  بدون اطلاع قبلی ! اینجاست که استاد سخت گیر و عصبانی برای چهار نفر حاضر  نمره کامل امتحان نگرفته شده رو میزاره و حاضر میزنه و میگه برید !!!

اونوقتکه هم ناراحتی هم خوشحال ازین که میتونی زودتر برگردی خوابگاه

صبحونه مشتی بزنی  

کلی صحبت بکنی با مامانت 

و با خیال راحت محتویات چمدونتو دوباره چک بکنی....

و با ارامش خوابگاه بری تا راه آهن !







+متریال صبحونه : سیب زمینی ، ادویه ، تخم مرغ , گوجه ، پیاز 

+ما تو کلاس فقط 9 نفر هستیم :)

+برا بقیه م صفر و غیبت گذاشت :|



چای روضه زخم قلب ما را خوب کرد !

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ق.ظ


اینکه قطعا همیشه بدبختر از ما کسی وجود نداره درش شکی نیس !  اما جدای این خستگی ها و اینکه وقتی به سشنبه و کلاسای نفس گیرش میرسم و احساس میکنم واقعا کم اوردم و دیگه نمیتونم!! و اینگه خدای من هنوز تا پنج شنبه و تموم شدن کلاس ها مونده!؟ و هنوز نمیتونم راحت و کامل بخوابم بخورم و به کارای شخصیم برسم ؟ این روزا انگار یه چیزی رو گم کردم انگار یه چیزی کمه و بسیار دلتنگ شدم! دلتنگ محرم هایی که شبیه محرم بود  و من خونه بودم  اما حسش باهام بود بوی دودش تو دماغم و صدای نوحه هاش تو گوشم . اما گاهی نه بوی دودشش میرسه و نه صداس تبل وسنجش ! اما این وسط یه دلخوشیاییی ارومت میکنه!! مثل 


چای بعد روضه هیئت مسجد خوابگاه بین خستگی و بی خوابی ودرس 




  دفاعی که با نمره ی بیست پروندش بسته میشه!!


و اما بلیط !! بلیطی که به سختی پیدا شد و گذاشته شده زیر تشک تخت که

 هر چند سخت 

 هرچند تلخ

وهرچند کم

اما فردا منو میرسونه به مراسم ها و خونواده و اقوامی رسیدن اونور ! اما من موندم اینور




و هر چند کلی درس و ژوژمان های میان ترمی که همه رو گذاشتن هفته ی  اینده و دست اما  خالی بنده !!!ولی خب این تنها فرصت منه ...

خوابگاه شبیه قبرستونه ! خالی و ساکت !




  • نگین ...

گوشه هایی از مکالمات روزمره من و دوستم

سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۲ ب.ظ


من: بده من اون نایلون رو 

دوستم : noooo

من: چرا؟؟ 

دوستم : بیکاز یور هندت درد میگیره 


من  :/

یور هند :/

بیکاز :)))))

حضار :وااات؟ :o


+خدا بخواد و زنده بمونیم از دست کلاسا میایم بازم سروقت وبلاگا و کامنتاتون :)


  • نگین ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • نگین ...

جاست فُر مای سِلف !

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ق.ظ

اتاق 306 , بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنم توی فکر هام غرق بودم و توی اتاق چهارنفره و ارومم به داداش مسیج میزدم که بلیط برگشتم رو همین الان رزرو بکنه برای یک شنبه ی بعد عاشورا . ولی هنوز اینکه توی این ترم بدون تعطیلی و کلاس های صبح تا شب شنبه تا پنج شنبه ام چطور خودمو برسونم خونه تا بتونم کلی وسایل بیارم برای ژوژمان هام تا  دووم بیارم تا نه ترم برام سوال بود ! ولی  خبر نداشتم قراره سبا بیاد تو اتاق , قوطی رو بگیره جلوم و بگه بیا جایزه برات اورم و با بیحالی تمام در قوطی رو باز کنم  , ببینم ته قوطی یه موشه و من همینظور یه بند جیغ بکشم و اونم اذیتم بکنه ! و اونقدر جیغ بکشم واین ادم بقیه رو اذیت بکنه که عضلات شکمم منقبض بشه ! فککنم اگر یکم دیگه ادامه میداد سرطان عضله میگرفتم :)))))))))))) خودشم کتلت شده بود رو زمین از جیغای من ! :| آدم مریض به این میگنا !! :|

دیگه تا چه حد طفلک باشیم؟

سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۶ ق.ظ


دانشجوی طفلکی ماییم که گناه داریم . یکشنبه تا پنج شنبه اونم صبح تاشب کم بود برای کلاس های علم اموزی ، شنبه روهم اضافه کردن که نه تنها نتونیم بریم خونه و یا تو خوابگاه استراحت کنیم بلکه شب شعر گروس عبدالملکیان روهم  نتونیم بریم!

اینا به کنار! چند شبانه روز نخوابیم الانم تاصبح باید بشینم پای نقشه تا توی چشمم جوش بزنه و یه هو الان  یادم بیاد اوففف میخواستم پستتت آلبومی بزارممممم امروز توی وبلاگم ! اوه! وبلاگ بخونم! 

:-/

STREET PHOTOGRAPHY

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ


شاید شنبه برای همه ی ما مثل  ِ دختر شمسی خانوم باشد ! غرغرو ,  بدترکیب و پر فیس و افاده ! یک روز طلقا مزخرف که کلاس های سر صبحش تمام انرژی آدم را تخلیه میکند !! مثل چرندیات دختر شمسی خانوم  : از دماغ دختر خاله اش تا سرویس طلای عروس عمویش!

اما شنبه این ترم ِ من , برایم جور دیگریست ! روزی که میروم عکاسی خیابانی ، چایی با بیسکوییت میخورم , بستنی شکلاتی میخرم ,قرمه سبزی میپزم ,لباس میشویم ,مو گیس میکنم ,ظهر تا غروب میخوابم و اهنگ میگذارم , بلند آواز میخوانم ! و رنگ های درس مبانی  را  با گواش روی مقوای اشتنباخ اتود میزنم.چه خوب میشد اگر شنبه ها هیچ وقت شبیه دختر شمسی خانم نبود ! مثل یک ,شنبه ی هیجان انگیز ! یک , شنبه ای مثل شنبه ای در پاییز ! مثل ِ امروز :)




ME



+ بااین اوصاف بیان ِ نسبتا عزیز باید یه رمز ثابت انتخاب کنم اکثر پست های عکسیم رو رمز دار کنم و بتونم کامل شرح بدمشون و رمزش رو  هم بدم به کسایی که میخوام !! بلاگفا اصلا اینطوری نبود ! :|


+استریت فتوگرافی ِ خطر ناک ِ امروز



توی زندگی هر کدوم از ما یک روز خاص یا حتا چندین روز خاص هستش  که امکان داره اتفاقاتی بیفته که اون روز رو خاص تر کنه . صد البته که حضور یکسری انسان های عزیز هستش که اون روز رو برات خاص تر از سال ها ماه ها یا روزهای قبلی و گذشته میکنه ...
یک روز خاص چشم هاتو باز کنی با تمام خستگی های اون هفته و ادامه دار تا چند روز اینده ، سر پرست  اسمت رو دوبار پیج کنه و تو بدویی بری بلوک یک و ببینی برات یه بسته ی پستی اومده از طرف یه عششششق ..... 
 گاهی شیرین ترین لحظه های زندگیت تجربه های نابه ! مثل امضا برای تحویل گرفتن بسته های پر از لبخند زندگیت :)


+ ممنونم خانوم  ِ لبخند من :)



15 مهر 1394


  • نگین ...

سیرم از این جهان , اشتهای تو دارم

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۵ ب.ظ

هفته ای  شلوغ رو پشت سر گذاشتم , دیشب بعد اخرین  کلاس مهم  و تخصصی  , بهترین موقع بود که بتونم خستگی در کنم !

فکر کنم ، دوش بگیرم  غذا بپزم لباس بشورم ، کلیدم رو پیدا کنم ، هدیه های دوستامو دوباره ببینم و جون بگیرم و عکس ها رو رد و بدل کنیم :) و از همه مهم تر بخوابم!!!

بعد از این که بین کلی سر و صدا خوابیدم ، اونم چه خوابیدنی !! کلا بیدار بودم ! دیدم صدای جیغ و ویغ میاد ! خیلی گشنه بودم و میخواستم سیب زمینی سرخ کرده بپزم و بخورم .

رفتم بیرون ببینم چه خبره منو صدا میزنن ! ینی نعره میزدن :))) فهمیدم گشنه ن و برنج اینا بلد نیستن بپزنن :)) هیچی پاشدم رفتم براشون غذا پختم :))) و خوابوندمشون بعدشم اومدم تو اتاقم که از نبودن هم اتاقیا استفاده کنم و  برسم به مرتب سازی و ....

بعد از یک هفته ی شلوغ تونستم کلی کار مفید انجام بدم و این منو خیلی راضی میکنه :)

این وسط شربت ابلیمو هم خیلی مچسبه :)




+) بعد از کلی پست عکس دار توی وبلاگ و خوندن همه ی وبلاگ ها دیگه کاملا حالم خوب میشه :) و میتونم  برسم به درسام :) و دوباره برای یه هفته ی شلوغ دیگه فول انرژی باشم ( بااین کلاسای هرروزه ی صب تا شب )خودتون رو اماده کنید برا پست های البومی ِ نگین! :) و ثبت خاطرات خوب هفته ی گذشته و اینده :) مثل قدیم :)







15 مهر 1394 _ میان عشق های دست و پا دار زندگیم :)