بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۱۰۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شما که غریبه نیستید» ثبت شده است

گنجیشکا بی خودی شلوغش نمیکنن!

سه شنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ

مثل ِ صبح ِ دلگیر و سرد ِ یک روز آذر یخ زده م ! بار دومی است که توی ِ اتاق ِ 306 ُ بلوک ِ 3 ِ خوابگاه دختران تنها مانده ام ! شاید همه انتظار دارند بخوانم : من ماندم تنهاییییی تنهااااااااا من مانده ام تنهاااااااااای تنهااااااا . 

اما دوساعت است که به وسایل پهن کف اتاق ِ فسقلی ام خیره شده ام , به تخت های خالی خیره شده ام به جای ِ ماچ ِ فهامه خیره شده ام به  پنجره ی بدون نور .

به صبح بخیر هاایی که رد و بدل میشود به مواظب خودت باش های بین آدم ها  و منی که تنها به همه ی دنیا خیره شدم با بلیطی که تا چند ساعت دیگر توی دست هایم میگیرم و با یک چمدان و کوله بدنبال صندلی 13 ! صندلی ای که نحس نیست !

سه شنبه ها ! ....

راستی ؟چرا هیچ کس به من نگفت مواظب خودت باش؟؟؟





Dont say people of themselve

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ق.ظ


آدم ها دیگر شبیه خودشان نیستند . خیلی خیلی وقت است که دیگر شبیه هیچی نیستند .

تایم های طولانی میگذاریم در بدترین شرایط  ِدسترسی  تا حرف بزنیم و جهات پنهان هم دیگر را پیدا کنیم .از نظرمان این جالب ترین کار دنیاست .اما همین که کمی میدان بازتر میشود و همین که یک فرد خیلی دووور , خیلی نزدیک میشود, فراموش میکنیم تمام وقت هایی که گذاشتیم ,تمام چیزهایی که ارزو داشتیم ,مثلا بغل کردنش مثلا دیدنش مثلا حرف زدنش مثلا اینکه چقدر شخصیتش جالب بود .

 همه چیز را به دست باد میسپاریم. حالا که میشود توی یک ثانیه حالش را بپرسیم و یک ثانیه ای جواب بدهد "خوب نیستم "یک هفته میگذرد و نمیفهمیم مریض بوده بیمارستان بوده تهی بوده . چون درست همان لحظه ها صفحه را رفرش میکردیم در انتظار کامنت یک ماه پیشی که برای فردی جدید و جالب داده که ایم چند وقت دیگر پاسخ بدهد و کامنت بیاید " خوب نیستم " .

همه چیز عوض شده  ,دیگر شبیه دوست ِ خوب ِ قصه ها نیستیم . حالا او در چند قدمی ما . وما میرویم سراغ نفرات بعدی تا نقشه های جدید بکشیم توی رویاها  تا تبدیل به واقعیت . تا او را هم یک جاهایی رها کنیم . برویم منتظر نفر ِ جالب ِ بعدی  و کامنت بعدش و هماینطور وقتمان را با آب توی جوب سر بدیم برود ...

او که هیچ ! خودمان و رویاهایمان را هم نمیفهمیم و نمیشناسیم !! و فقط دهان پر میکنیم از حرف های روشنفکرانه.

ما نسل نفهمیدن ها,  نپذیرفتن ها, از دروغ تا واقعیت ها, شعار ها ,سوتفاهم ها و ژست های جدید و عجیب ,کی میخواهیم یاد بگیریم باید شبیه خودمان باشیم, شبیه حرف هایمان باشیم  نه  فقط ادای شازده کوچولوی قصه ها ...؟



@yadban:pic



برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • نگین ...

توی زندگی هر کدوم از ما یک روز خاص یا حتا چندین روز خاص هستش  که امکان داره اتفاقاتی بیفته که اون روز رو خاص تر کنه . صد البته که حضور یکسری انسان های عزیز هستش که اون روز رو برات خاص تر از سال ها ماه ها یا روزهای قبلی و گذشته میکنه ...
یک روز خاص چشم هاتو باز کنی با تمام خستگی های اون هفته و ادامه دار تا چند روز اینده ، سر پرست  اسمت رو دوبار پیج کنه و تو بدویی بری بلوک یک و ببینی برات یه بسته ی پستی اومده از طرف یه عششششق ..... 
 گاهی شیرین ترین لحظه های زندگیت تجربه های نابه ! مثل امضا برای تحویل گرفتن بسته های پر از لبخند زندگیت :)


+ ممنونم خانوم  ِ لبخند من :)



15 مهر 1394


  • نگین ...

بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟؟

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ


رفت و آمد هست اما لزوما هر آمدی رفتنی همیشگی نمیطلبه و ما باید خواه نا خواه برگردیم .

یک روز به آغوش یک روز به خانه و یک روز به گذشته های خیلی خیلی دور .

قطعا جایی که من میرم  هم بازگشت داره گاهی همونجا به گذشته ,گاهی هم با یک تیکه کاغذ  و سوت قطار به خانه .

جایی که من میرم علاوه بر فاصله ی چند صد کیلومتری تفاوت کیلومتری هم موج میزنه  و همین باعث میشه دو دنیای متفاوت به وجود بیاد.

 در واقع وقتی اینجام روحم اونجا نیست و تمام ذهنم تغییر موضع و دغدغه میده و این شاید حداکثر تنوعی باشه که موقتا توی زندگیم رخ داده .

پس یه پوئن مثبت تا اینجا :)





تار و پود دلم داره رشته رشته میشه , شبکه خبر داره ادای احترام  به کشته شده ها رو نشون میده :(((