میدانم ، یک روز سبز خواهم شد
شنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ
آخرین بار که سال کبیسه بود 4 سال پیش بود که نیم ساعت به سال تحویل همه چی بهم ریخت . لبخند مامان بابا و امید ِمحمد و ارزوی همه .
به خودم اومدم و میبینم پس فردا عیده و من خالی از حس.
چشم وا میکنم ، از شیار پنجره ی اتاق نور مستقیم خورده تو چشمم ، انگار همه وول میخورن و کل ِحیاط پر از خاک و سم و گل و گلدونه . بیشتر دقت میکنم بابا اون گوشه داره با گلا حرف میزنه .
حالا دو روز دیگه عیده و من هنوز نمیدونم که چرا دقیقا ؟ کی میدونه باید چی خواست تو این دقیقه ها ؟ چیشد که انقد دیر شد اصلا ؟