با خودم زمزمه میکردم ۳۶۵ روز که تموم شه دوباره باید فردا از یک بشمارم .
اونوقت برگشتم با داد گفتم : ببین، نه مانتوم پیدا شد ، نه سبا قراره باهام بیاد خونه و نه اسمم بین اسامی پذیرفته شده هاس الان ، از بالا پله هام که پرت شدن پایین. چی میگی تو ؟ روزم تکمیل شد ها ؟ نگام کرد و گفت پس قراره یه معجزه بشه؟
کوله مو برداشتم و سوار تاکسی شدم و حالا طبقه ی دوم-ه ساختمون-ه سه طبقه ای هستم که توی یکی از واحدا سبا کنارم نشسته و چند متر بالا تر - طبقه سوم ، نرگسی که یکسال بود ندیده بودمش!
+پتوی گرم و چایی نبات تو یه ماگ گنده مال سرمای استخون سوز-ه پاییز-ه لب پنجره س نه ؟
شما هم دوست دارید کسانی که لابه لای روز مرگی هایشان با آوای ِ "خخخخخخخخخخ" همزاد پنداری شدید دارند و استفاده ی متعددی از ان میکنند را به وسیله ی ساطور به قطعات ِ نامساوی ِ دالبوری تقسیم کنید ؟ یا مشکل ِ این وسط فقط منم ؟
+ گزینه های دیگه ای هم قطعا وجود داره
صرفا برای دنده های سمت راستی ِ ماشین ها ,ساعت های بسته شده روی مچ دست ِ راست ,موس هایی با ارگونومی ِ راست دست ها , دکمه شات ِ سمت ِ راست ِ دوربین و صندلی های جلسه ی کنکور که حتی تیک چپ دستی هم برای تغییرشان افاقه نداشت !:)
+ از طرف: یک در حال ِ طراح شدن ِ , گواهینتامه ندار و بدون ِ ساعت و دوصندلی سر ِ کنکور ِ سلفی گیر با دوربین ِ و چپ دست !
+ 22 مرداد 1395 /خنداونه فر اموش نشه
ما الان دقیقا تو همون تابستونی هستیم که قرار بود بترکونیمشااا !!! :|
سه شنبه عین ساعت سه بعدازظهر است ، یا حتی 30 سالگی . برای هرکاری یا خیلی زود است یا خیلی دیر .