گاهی اوقات فکر میکردم اگر محمد را نداشتم ، توی این یکی دو ساعت تاخیر همیشگی قطار با کی هِروکِر میکردم و به جرز دیوار هم قاه قاه میخندیدم تا زمان بگذرد ، بعد باز دوری و باز دلتنگی ...
نمیدونم چه خبره که هر وقت میام راه اهن و قطار یکی دو ساعت تاخیر داره ،یسری افراد انگار تو وقت اضافه ن و میپرن از بوفه یه کیلو تخمه و چندتا پاکت چیپسو پفک و نوشابه میخرن و مسابقه ی حالا نخور کی بخور راه میزارن!!!؟
یعد ِ یه خواب ِ شیرین ِ چند ساعته و غذای خوشمزه مامان پز بری یه پیاده روی مادر دختری ،شب شه ، بعد همچین لم بدی رو تخت ، نم ِ بارون میزنه، پنجره بازه، گلای رو عسلی گل داده باشن ، صدای آب ِ توی جوب بیاد ، دور شدی ازون جو ِ پُر تنش و افتادی تو یه ماجرای جدید ِ دیگه از زندگی . آخه داریم ازین بهتر ؟
مث ِ وقتی که دوتا دوست تو یه اتاق 12 متری با فاصله ی یه متر از تو نشستن ، تلفن دم ِ گوششونه و نان استاپ دارن فَک میزنن -_-
+ عربده حتا ! T_T
هیچ وقت ، هیچ وقت و هیچ وقت توی ِ مخیله ام هم نمیگنجید از بودن توی کلاس درس ِ استادی آنقدر تجربه ی حسی خوب کسب کنم و اولین ها را انقدر قشنگ تجربه کنم و از مرز ِ یک چیزهایی انقدر خوب عبور کنم که بعد از گذشت یکسال از رفتنش و در حین چت کردن و حال و احوال پرسیدن اشک هایم سُر بخورند روی صورتم و ته ِ دلم حس کنم چقدر دلتنگ ِ بودنَ ش هستم .
راستش نمیدانستم با وجود ِ این همه امکانات ِ خاکبرسری در جمهوری ِ اسلامی و راه و روش های ِ ارضای ِ نیاز های ِ حیوانی یا غیر حیوانی ِ درون ، هنوز هم هستند مردانی که شب ها از دیوار ِ بلند خوابگاه های دخترانه بالا میروند ،دید میزنند و امنیت روانی دختران یک سرزمین را مورد تجاوز قرار میدهند.
اسکار ِ تلخ ترین لحظه هم میرسه به اون لحظه ای که ساعت ده شب ِ و تو حال و هوای ِ خودت نیستی، به صورت ِ گسترده همه چیو کف اتاق پخش کردی و هم اتاقیتم پا به پات ترکونده اتاقو . یهو صدای آقای تاسیسات از چند متریت میرسه به گوشت، . اونجاس که یه نگاه به خودت میکنی یه نگاه به اتاق و یه نگاه به دوربین ! و ندای ِ العفو سر میدی و اینجا دوربین غروب ِ افتاب رو نشون میده . نپرسید که نمیدونم چرا :))))
#هشنگ ِ منکراتی
#هشتگ ِ اون تسبیحو بده به من
#هشتگ ِ ای بابا :)))
بعد از ازدواج بدترین کار دنیا دانشجوی ِ شهر ِ دیگری شدن ِ .
پس دانشجوی شهر ِ دیگه ای نشید چون نه تنها وقتی میاید خونه میبینید نصف وسایلتون نا پدید شده و تعییر کاربری داده و یه جایی افتاده بلکه تمام لباس گرم هاتونو جا میزارید خوابگاه و اینگونه توی سفر یخ میزنید و قندیل میبندید و این صحبت ها .
حتا گاهی فکر میکنم اگه به یه حدی برسه نبودنم وقتی برگردم چمدونم پشت در ِ :|