بار ِ هستی
ما خیلی چیزا رو فراموش نمیکنیم .فقط وقتی بایکوت میشن دیگه نبش قبرشون نمیکنیم .
ما خیلی چیزا رو فراموش نمیکنیم .فقط وقتی بایکوت میشن دیگه نبش قبرشون نمیکنیم .
در خرابات مغان نور خدا میبینم. #حافظ
این چیست که تا در جواب ِ چطوری ؟ میخواهیم بگوییم عااالی :) ، جلوی چشممان رژه میرود و به جداره ی ذهنمان میکوبد و ناگه کیبورد تایپ میکند : خوبم .
یه وقتاییم برای توصیف وضعیتی که توش قرار داری کلمه کم میاری !
جمع شدیم دور هم تشکیل اجتماع بدیم و کنار حجم زیاد کارها و دغدغه ها و دلتنگی ها خوش باشیم تو روزای سخت .اما هر طرف سربرگردونید , میبینید نشستیم بین انبوهی از ناخوشی ها که هیچ کاری هم از پیش نمیبریم .
روزی روزگاری نه چندان دور بین کوهی از دلخوشی های زندگیم
+ شور و حال کودکی برنگردد دریغا
قیل و قال کودکی برنگردد دریغا
شاید "دوست" خونه ش هزار و خورده ای کیلومتر اونور تر باشه اما وقتی از درد استخون ِ کل ِ بدنتون یه شب میرید تو اتاقش (خوابگاه)و رو تختش ولو میشید و در حالت اغما به حیاتتون ادامه میدید بعد یه جایی وسط خواب و بیداری که بهش میگن برزخ یه صدا با لهجه میاد که میگه :" ای شربتو و مُسَکِنو رو میخوری ؟ پاشو, چشاتو وا کن دخترو "
اینجاست که یادتون میره چه روزای مزخرفی رو دارید پشت سر میزارید و یه چیزی عین بختک چسبیده بیخ گلوتون و داره خفتون میکنه .
_ مسکن رو میندازی بالا و شربت رو سر میکشی و حالا میشه چشمارو بست و با خیال راحت خوابید .