بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تلخ منم همچون چای ِسرد» ثبت شده است

چای روضه زخم قلب ما را خوب کرد !

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ق.ظ


اینکه قطعا همیشه بدبختر از ما کسی وجود نداره درش شکی نیس !  اما جدای این خستگی ها و اینکه وقتی به سشنبه و کلاسای نفس گیرش میرسم و احساس میکنم واقعا کم اوردم و دیگه نمیتونم!! و اینگه خدای من هنوز تا پنج شنبه و تموم شدن کلاس ها مونده!؟ و هنوز نمیتونم راحت و کامل بخوابم بخورم و به کارای شخصیم برسم ؟ این روزا انگار یه چیزی رو گم کردم انگار یه چیزی کمه و بسیار دلتنگ شدم! دلتنگ محرم هایی که شبیه محرم بود  و من خونه بودم  اما حسش باهام بود بوی دودش تو دماغم و صدای نوحه هاش تو گوشم . اما گاهی نه بوی دودشش میرسه و نه صداس تبل وسنجش ! اما این وسط یه دلخوشیاییی ارومت میکنه!! مثل 


چای بعد روضه هیئت مسجد خوابگاه بین خستگی و بی خوابی ودرس 




  دفاعی که با نمره ی بیست پروندش بسته میشه!!


و اما بلیط !! بلیطی که به سختی پیدا شد و گذاشته شده زیر تشک تخت که

 هر چند سخت 

 هرچند تلخ

وهرچند کم

اما فردا منو میرسونه به مراسم ها و خونواده و اقوامی رسیدن اونور ! اما من موندم اینور




و هر چند کلی درس و ژوژمان های میان ترمی که همه رو گذاشتن هفته ی  اینده و دست اما  خالی بنده !!!ولی خب این تنها فرصت منه ...

خوابگاه شبیه قبرستونه ! خالی و ساکت !




  • نگین ...

بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟؟

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ


رفت و آمد هست اما لزوما هر آمدی رفتنی همیشگی نمیطلبه و ما باید خواه نا خواه برگردیم .

یک روز به آغوش یک روز به خانه و یک روز به گذشته های خیلی خیلی دور .

قطعا جایی که من میرم  هم بازگشت داره گاهی همونجا به گذشته ,گاهی هم با یک تیکه کاغذ  و سوت قطار به خانه .

جایی که من میرم علاوه بر فاصله ی چند صد کیلومتری تفاوت کیلومتری هم موج میزنه  و همین باعث میشه دو دنیای متفاوت به وجود بیاد.

 در واقع وقتی اینجام روحم اونجا نیست و تمام ذهنم تغییر موضع و دغدغه میده و این شاید حداکثر تنوعی باشه که موقتا توی زندگیم رخ داده .

پس یه پوئن مثبت تا اینجا :)





تار و پود دلم داره رشته رشته میشه , شبکه خبر داره ادای احترام  به کشته شده ها رو نشون میده :(((