بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ما در عکس ها زندگی میکنیم» ثبت شده است

STREET PHOTOGRAPHY

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ


شاید شنبه برای همه ی ما مثل  ِ دختر شمسی خانوم باشد ! غرغرو ,  بدترکیب و پر فیس و افاده ! یک روز طلقا مزخرف که کلاس های سر صبحش تمام انرژی آدم را تخلیه میکند !! مثل چرندیات دختر شمسی خانوم  : از دماغ دختر خاله اش تا سرویس طلای عروس عمویش!

اما شنبه این ترم ِ من , برایم جور دیگریست ! روزی که میروم عکاسی خیابانی ، چایی با بیسکوییت میخورم , بستنی شکلاتی میخرم ,قرمه سبزی میپزم ,لباس میشویم ,مو گیس میکنم ,ظهر تا غروب میخوابم و اهنگ میگذارم , بلند آواز میخوانم ! و رنگ های درس مبانی  را  با گواش روی مقوای اشتنباخ اتود میزنم.چه خوب میشد اگر شنبه ها هیچ وقت شبیه دختر شمسی خانم نبود ! مثل یک ,شنبه ی هیجان انگیز ! یک , شنبه ای مثل شنبه ای در پاییز ! مثل ِ امروز :)




ME



+ بااین اوصاف بیان ِ نسبتا عزیز باید یه رمز ثابت انتخاب کنم اکثر پست های عکسیم رو رمز دار کنم و بتونم کامل شرح بدمشون و رمزش رو  هم بدم به کسایی که میخوام !! بلاگفا اصلا اینطوری نبود ! :|


+استریت فتوگرافی ِ خطر ناک ِ امروز



توی زندگی هر کدوم از ما یک روز خاص یا حتا چندین روز خاص هستش  که امکان داره اتفاقاتی بیفته که اون روز رو خاص تر کنه . صد البته که حضور یکسری انسان های عزیز هستش که اون روز رو برات خاص تر از سال ها ماه ها یا روزهای قبلی و گذشته میکنه ...
یک روز خاص چشم هاتو باز کنی با تمام خستگی های اون هفته و ادامه دار تا چند روز اینده ، سر پرست  اسمت رو دوبار پیج کنه و تو بدویی بری بلوک یک و ببینی برات یه بسته ی پستی اومده از طرف یه عششششق ..... 
 گاهی شیرین ترین لحظه های زندگیت تجربه های نابه ! مثل امضا برای تحویل گرفتن بسته های پر از لبخند زندگیت :)


+ ممنونم خانوم  ِ لبخند من :)



15 مهر 1394


  • نگین ...

بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟؟

شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۸ ق.ظ


رفت و آمد هست اما لزوما هر آمدی رفتنی همیشگی نمیطلبه و ما باید خواه نا خواه برگردیم .

یک روز به آغوش یک روز به خانه و یک روز به گذشته های خیلی خیلی دور .

قطعا جایی که من میرم  هم بازگشت داره گاهی همونجا به گذشته ,گاهی هم با یک تیکه کاغذ  و سوت قطار به خانه .

جایی که من میرم علاوه بر فاصله ی چند صد کیلومتری تفاوت کیلومتری هم موج میزنه  و همین باعث میشه دو دنیای متفاوت به وجود بیاد.

 در واقع وقتی اینجام روحم اونجا نیست و تمام ذهنم تغییر موضع و دغدغه میده و این شاید حداکثر تنوعی باشه که موقتا توی زندگیم رخ داده .

پس یه پوئن مثبت تا اینجا :)





تار و پود دلم داره رشته رشته میشه , شبکه خبر داره ادای احترام  به کشته شده ها رو نشون میده :(((



از جمعه ها ...

جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ


عصر ِ جمعه ی ِ پاییزی ...




photo by : me




یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است

پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۴ ب.ظ





به رسم نیمه شب های نه چندان دور , من بیدار روی تخت نشسته , چراغ توی هال روشن . پس یعنی بابا بیدار و تا چند دقیقه ی دیگر

با یک فنجان قهوه می آید , کنار دخترک و دلبرکش مینشیند قهوه را میگذارد میگوید : "من خیلی شیرینش نکردم بابا  دوست داشتی شکر

بریز میدونی که واسم خوب نیس " نگاهم میکند و میگوید زود بخواب , لبخند میزند و میرود ...


1. خیلی زود تر از آن که فکرش را بکنم بلیط در دست توی ایستگاه منتظر قطارم ...

2.شبیه خانه های نیمه کاره ی بدون سقفی که ادم های تویش میخواهد زود وسایل بچینند و توی یک گوشه اش بخوابند فقط امدم بنویسم 

و بروم تا سر فرصت دستی بکشم به عکس هایی که بلاگفا اجازه نداد انتقال پیدا کنند :) و جای جای اینجا 

3. سلام :)