بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

هفت صد و بیست و شش ِ تنها

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ق.ظ
حالا  دوروز است که هفت صد و بیست و شش تنهاست. دوروز است که درِ بالکشن به هم کوبیده میشود، تخت ها را گرد گرفته، دیوار ها خیسند از اشک، یخچال گرم ِ گرم ِ . و دیگر جز صدای باد چیزی در ان نمیپیچد.
  • نگین ...
آن بعد از ظهر اسفند خودم را بین کاج های باغ فردوس گم کردم ابر ها را مشت کردم و توی جیبم ریختم. خودم که هیچ ،کسی  حتا نمیپرسد با آن ابر ها چه کردی؟   photo by: me   +خودم که هیچ جای حروف روی کیبورد هم که هیچ نبودنت را چطور مینوشتم؟؟؟ +سلامی از دوردست های اتاق آبی:)
  • نگین ...

لعنت به این خود آزار

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ب.ظ
photo by: me   انگار به اندازه ی یک ماه و27 روز از همه ی دنیا عقبم . از تمام لبخند های گنده , ماچ های تفی , تولد های آبکی , از همه چیز عقب مانده ام!  از رفتن ها, از امدن ها و مردن ها .من حتا فرصت نکرده ام توی چشم ماهی ها زل بزنم و برایشان داستان هری پاتر بخوانم.  هر جا سرک میکشم اندازه ی یک ماه و 27 رو نه, به اندازه ی 184 روز همه چیز جدید شده  . هر جا میروم از 93 نوشته اند . بغض میکند و دلم میخواد کنج اکنون جمباتمه بزنم و تمام 93 را بالا بیاروم!   + منو ببخشید بابت این که مثل هرساله نتونستم تک تک بیام وبلاگاتون و تبریک بگم! زیادی عقب موندم و نفس نفس میزنم! دیگه همه چیز رو رها کردم , نشستم و به ساعت خیره شدم!!!  + عنوان : فاطمه + انگار اخرین بازمانده ی پست نویس ُ بلاگر هستم که نتوانستم پرونده ی 93 را در 93 ببندم .
  • نگین ...

ختم ِ ماهی ها

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۲۸ ق.ظ
photo by : me   6 سالم بود . بابا برایم تنگ پلاستیکی خریده بود . توی ان تنگ  یک جفت ِ قلابی ِ سبز رنگ گذاشته بودند که ماهی بیچاره تنها نباشد. هر روز و روزی چند بار به ماهی قرمز و جفت ِ سبز ِ پلاستیکی ِ بی ریخت ِ وسط تنگ سر میزدم . اخر یک روز صبح  ماهی قرمزم روی آب خوابید و دیگر بیدار نشد و جفت ِ سبز ِ قلابی اش افتاد پایین و دق کرد و مرد. و من از ان روز به بعد هیچ وقت ماهی نخریدم.
  • نگین ...

ای بی خبر از حال من امروز کجایی؟

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۵۵ ق.ظ
درست است توی شرایط دانشگاه با مانتوی روی زانو و مغنعه دوام نمیاورد , درست است نقاشی می خواند, روی لبه ی جدول راه می رود و آواز میخواند اما اینها هیچ کدام دلیل قانع کننده ای منبی بر این نیست که دلتنگش نباشم! ...   photo by: me   + من بهش میگویم آن ِ ! آنشرلی با موهای مشکی :) ! آن ِ ی دوست داشتنی ِ من!
  • نگین ...

The last breath

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۲۹ ب.ظ
photo by: me   شما با یک Lady ninety minutes طرف هستید , با کسی که از پنج شنبه ی گذشته که پایش رسید خانه  پروسه ی خواب را به اجرا گذاشت . کسی که تازه یک روز است  که یادش امده کلی اجرا دارد , کلی خرید دارد , هفت سین مانده ,ماهی نخریده ,تنگ ِ شیشه ای انتخاب نکرده , پالت و رنگ هایش را جا گذاشته و از لیست کارهایش تنها  چهار مورد خط خورده و حالا پریشان تر از هر وقت ِ دیگری تمام پست های 93 اش تمام لحظات ناب ِ یک ماهه اش بیات شده و نمیتواند پرونده اش را توی همین 93 ببند و ثبت کند .  حالا به تخت اش تکیه داده , با موهای فرخورده وخیسش بازی میکند , از سرما می لرزد  و به این می اندیشد که چرا این همه تکاپو ؟ و چگونه این همه تکاپو؟ که  بعد از صدای بوووووم توی ِ سکوت ِ نصفه شبی همه چیز فروکش میکند؟ و تمام ! سال 1394 ... به راستی که باید نام من را توی گینس ثبت کنند ! یک Lady ninety minutes ...!!! که تمام کارهایش مانده .
  • نگین ...

و قسم به 93 ای که دیر آمد و زود هم می رود ...

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۲۸ ب.ظ
داستان از این جا شروع شد که توی جلسه ی دفاعیه ی رضا , دلا  و بچه ها یک بسته به من هدیه دادن . که توی آن بسته یک مداد لعنتی بود, مدادی که روی آن نوشته بود :  draw your dreams  و من از آن روز, بیشتر مخم زنگ زد و بیشتر نتوانستم قلم دست بگیرم و بچرخانم روی کاغد  که از غربت بگویم که از پنجره ی تمام قد لعنتی ی روبه روی تختم , از زمین بسکتبال و تنیس و فوتبال ِ آن ور ِ فنسها و از کلاغ های نادان روی کاج ها . از آن روز بیشتر غرق شدم توی 93 , 93 ای که  میخواست بیاید . و  من خیلی اصرار داشتم زودتر بیاید. اما نمی امد که نمی امد. گذشت و گذشت تا آذر و بهمن. کلافه بودم و میخواستم زودتر تمام شود این لعنتی ی نکبت و من آن را توی کیسه ی زبانه بیاندازم و یک نصفه شب ِ مه آلود از بالای پل پرتش کنم توی فاضلاب . که بو بگیرد و کپک بزند و بمیرد که برود و گورش را گم کند و دیگر ریختش را نبینم. که دیگر هیچ سکانسی اش چه خوب و چه بد را بخاطر نیاورم .. حالا دارد می رود . نه من اصرار کردم که برود و نه انداختمش توی فاضلاب که بوی گند بگیرد  و کپک بزند. حالا دیگر پرونده ی 93 و خاطراتش را هیچ وقت نمیبندم و بایگانی نمیکنم . حتا اگر مخم بیشتر زنگ بزند و من بیشتر ننویسم. 93 را با تمام توان ثبت میکنم . با تمام اتفاقات خیلی خوب و بد. دارد میرود . خیلی هم زود میرود و من همچنان این مداد را در دستم میپرخانم و به دوید لوئیس  و ریچارد سپر فکر میکنم و قصد دارم سعی کنم روزی اتود آروزهایم را با این مداد بزنم و بفروشم و 300 میلیون دلار بابتش پول بگیرم و بروم کنار تام دیکسن بایستم و  عکس یادگاری بگیرم ....     photo by: me مسجد جامع   +روی کلمه ی بولد شده کلیک کنید +بیاید بگید ببینم کیا فتوشاپ بلدن :) ؟
  • نگین ...
سایه بازی اونم تو هوای منفی صفر اونم ساعت 10 شب  یار میخواد ! یه یار خل و چل ! شاعر هم از قدیم می فرماد : دیوانه چو دیوانه بیند؟ خوشش آید !     photo by: me   «زندگی آیا درون سایه ها مان رنگ می گیرد؟» «یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟»   +فک کنم این مدتی که نبودم وقفه ی بدی ایجاد شد. شاید ازدیاد اتفاق ها اینطوری رقم زد نبودنم رو . در هر صورت من برگشتم که دوباره خاطرات خوب ِ انباشته شده رو ثبت کنم! هرکاری بکنم نمیشه ردشونو اینجا , جا نزارم . نظر شما چیه؟ :)  + فروغ فرخزاد
  • نگین ...

[عنوان ندارد]

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۵ ب.ظ
هیچی مث آرامش اتاق خودت و راحتی تخت و دمای هوای متعادل و چایی مامان و غذای خوشمزه وصدا ی تی وی تو هال و وای فای توپپپ و بیدغدغگی بعد ۱۴ روز نمیشه.  نمیشه... نمیشه... لذت اینه که چمدونتو وسط اتاق باز کنی لباس راحتیااتو بپوشی و بعد ی گپ خودتو بندازی رو تخت و تا یه هفته بخوابی بدون فکر به هر چیزی... بخوابم؟ +پوزش بابت تایید نکردن کامنت ها ان شا الله تایید میکنم +خوبید؟
  • نگین ...

این غم انگیز ترین حالت غمگین من است

جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۰۴ ق.ظ
صبح جمعه است . از همان صبح هایی که میگویند صبح آدینه!! و نان داغ و کلپچ سر سفره ی صبحانه اش هست.صدای جیک و جیک گنجشک ها رو از محوطه می شنوم . شاخه های درختان  تکان میخورند. من روی تختم چهار زانو نشسته ام و با روزنه های نوری که از لای پرده خودشان را توی اتاق جا میدهند هم اغوشی میکنم. دو ساعت دیگر قرار همیشگی ام است با استاد عزیزم و من هنوز خوابم می آید و هنوز آب خنک همیشگی صورتم را لمس نکرده و همچنان چهارزانو روی تخت به کارهایم فکر میکنم. صبح آدینه است.....
  • نگین ...