بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موردات معضل دار یک خوابگاهی» ثبت شده است

در حالی که یک ساعت از شام خوردنش میگذرد، میکس تابستان 96 رادیو جوان را پلی کرده و به غرغر های زیر لب ادامه داده و به چپاندن وسایلش در چمدان هااااا میپردازد . همچنین نیز دیده شده که وی انکار کرده شنبه پروژه ی نهایی را باید تحویل استادش بدهد :|



1.هشتگ خوابگاه خالی 

2.هشتگ وای من یه وانت وسیله رو چطوری ازین طبقه ببرم پایین ؟

3.هشتگ من که بدبخت نیستم

4.هشتگ بابا امید هم خوب چیزیه 

5.هشتگ فیلم های (حتی انیمیشن)خوب رو معرفی کنید میخوام از نت مفت اینجا استفاده کنم ( درام / فانتزی/ رمانتیک /تخیلی /قشنگ )

6. هشتگ لالالالالالا ( گوش های خود را میگیرد و عربده میکشد : نه نه من تنها نیستم توی ساختمون)

  • نگین ...

غیر معمولی

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۵۱ ب.ظ

خوابگاه  اوضاع خوبی نداره , گند از سر و روی اتاق میریزه و یه نفره نمیتونم حریف غریبه هایی که تلپ شدن اینجا بشم . بعد امتحان خوب  امروز , تو این یه هفته ای که تا تحویل پروژه مونده پناه میبرم به خونه تا همه چی آماده باشه و منم در کمال آرامش به سرعت برسم به پروژه  و دوباره بار سفر ببندم وعازم خوابگاه شم . همینطوری که دارم چمدونمو میبندم , وسط اتاق راه میرم و داستان تعریف میکنم و همه میخندن ؛ فاطی داد میزنه اخرش تو توی راه به شهادت میرسی بس که این چمدون سبزه رو ورداشتی - توش خرت و پرت ریختی به امید سبک بالی رفتی خونه , بعدش برگشتی و دیدیم چمدونت زاییده و شده دوتا .

بنده از همین جا در خواست میکنم راه اهن شمال شرق کشور از مبدا تا مقصد ، و بابت هر چندتا ایستگاهی که من بارها پیاده شدم , بیاد و از من تقدیر و تشکر به عمل بیاره بابت این همه پول بلیطی که من ریختم توجیبش و پولدارش کردم . لوح و تندیس نمیخوام  فقط لطف کنن یه صندلی ویژه با یه کمد بزرگ مخصوص چمدون و مقدار زیادی آب خنک و پریز برق به من اخصاص بدن که همین کافیه .

فوقع ما وقع !



هیچ وقت محتویات چمدونای من معمولی  و استاندارد نشد.

Crazy, Stupid, Love

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۱۱ ق.ظ

خیلی طول کشید تا به بچه های اتاق بفهمانم یک دختر خنگ  واقعا جذاب و دوست داشتنی نیست . که باز هم افاقه نکرد و نهاینا تنها کاری که از دستم بر آمد این بود که دستور دادم توی یه تکه کاغذ 20 بار بنویسند دختر ِ زرنگی که بداند کی خنگ باشد جداب تر است . 


اعترافات ذهن خطرناک من (3)

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۱۶ ق.ظ

1.راستش هرروزی که قرار است برگردم خوابگاه عین ادمی که فردا امتحان الهی دارد استرس میگیرم و این یک مساله ی طبیعی ست اما خب برای من همیشه حس جدید و عجیب به حساب می آید . مساله ی قابل توجه تر که عجیب و کمی مزخرف و شاید بد باشد ؛  دلتنگی و دوری و بخور بخواب ها و این مسیر خسته کننده ی کوفتی نیست بلکه گاهی غصه میخورم که مامان دیگر توی آشپز خانه نیست و خب من یک تنه به جان چه کسی غر بزنم و بعدش دوتایی قاه قاه بخندیم ؟ یا جای خواهر کوچولویم را چه کسی پر کند و بیاید بشیند توی امار گیری پرسش نامه هایم کمکم کند , آب بیاورد ؛ پفک توی دهانم بگذارد و بعد از سی ساعت قوز نشستن قلنجم را بشکند ؟ بعد اینکه  محمد را از کجا بیاورم و سر به سرش بگذارم و چاقالو خطابش بکنم ؟ و بابا ... و بابا که مثلش نیست ... حتما چند وقت بعد هم که اگر عمه بشوم گویی جانم را میگذارم و میآیم . خلاصه گفتند ز گهواره تا گور دانش بجوی و این صحبت ها نه ؟  فقط وفقط کاش می شد از روی آدم ها یه کپی بگیریم و همه جا باخودمان ببریم ها؟؟


2.آمدم بنویسم . نه دوری , نه دلتنگی , فقط و فقط استفاده ی ابزاری از خانواده توی پروژه و نگاه ِ ابزاری به خانواده به عنوان کاتالیزور در روند پروژه . پایان نامه و.... , امدم طنز بنویسم اما انگار تراژدی شد ! ترک عادت موجب مرض است فکر کنم . بهرحال 8 ساعت بیشتر نیست رسیده ام و این نوشته نیز بی تاثیر از این اتفاق نمیماند .


3.گذشتن و رفتن پیوسته - من خوبم و حالم اما تراژدی نیست اگر نوشته ام تراژدی شد .

  • نگین ...

موردات ِ معضل دار ِ یک خوابگاهی (3)

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۳۸ ق.ظ
از چهره های زشت و کریه خوابگاه هم میتوانم به این اشاره کنم  که :
 بعد از 9 ماه نامزدی با وحید ساعت 3 ظهر کات میکند و ساعت 10:30 فردا صبح با حسین نامزد کرده و تصمیم به ازدواج میگیرد.

موردات ِ معضل دار ِ یک خوابگاهی (2)

جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۰۶ ق.ظ
وقتی میخواید تا صبح بیدار بمونید دم ِ گوش من از جن و پری حرف نزنید . خب ؟

وقتی میخواید تا صبح بیدار بمونید دم ِ گوش من از جن و پری حرف نزنید . باشه ؟

وقتی میخواید تا صبح بیدار بمونید دم ِ گوش من از جن و پری حرف نزنید . اکی ؟

وقتی میخواید تا صبح بیدار بمونید دم ِ گوش من از جن و پری حرف نزنید . مفهوم ؟


+  -___- دستش را روی سرش میگذارد و به قتل آنان فکر میکند.


یادداشت ها

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۳ ب.ظ

مث ِ وقتی که دوتا دوست تو یه اتاق 12 متری با فاصله ی یه متر از تو نشستن ، تلفن دم ِ گوششونه و نان استاپ دارن فَک میزنن  -_-


+ عربده حتا ! T_T

  • نگین ...

دهانی جریده از فریاد

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۳۷ ب.ظ

راستش نمیدانستم با وجود ِ این همه امکانات ِ خاکبرسری در جمهوری ِ اسلامی و راه و روش های ِ ارضای ِ نیاز های ِ حیوانی یا غیر حیوانی ِ درون ، هنوز هم هستند مردانی که شب ها از دیوار ِ بلند خوابگاه های دخترانه بالا میروند ،دید میزنند و امنیت روانی دختران یک سرزمین را مورد تجاوز قرار میدهند.