حرررف های موقت 2
کلاسم بر خلاف میلم امروز زودتر تموم شد ینی جای هفت شب 4 بعد ازظهر . و خب جز کلاس صبح که زیادی جرمم گرفته شد کلاس بعد ازظهرم عالی بود و تجربه های جدید داش :) و این منو از انتخاب های جدیدم راضی تر میکنه و باعث میشه حس های خوب بهم هجوم بیاره .با تمام اینکه استرس دارم و دارم پامو تند تند تکون میدم اما از دیروز ارومترم :) دیشب در حالی که روی تخت دراز کشیدم و قرار بود فکر بکنم به اینکه : باید تو این فرصت کم به چه چیزایی فکر کنم ؟ چه چیز هایی رو حل بکنم ؟من چه کارهایی تا الان انجام داادم؟ و زین پس باید چیکار کنم ؟ و یا اصلا فردا با کیا روزم رو شروع کنم ؟ باکیا روزم رو بگذرونم ؟و با کیا روزم رو تموم کنم ؟و چه روزی بسازم حتا ؟ خوابم برد و فقط هم اتاقیم چکم میکرد که وسایلای کلاس صبح رو دارم ؟ برداشتم ؟؟؟ و من تو خواب جوابشو میدادم !!! :))) و خیلی زود خوابم برد و این خواب زود هنگام با این که عذاب وجدان اورد برام اما باعث شد خستگی های روز های پر از فعالیت تا هفتاد درصد از تننم بره .این روزا مدام ذهنم درگیره خودمه. خودم و هرچیزی که به خودم مربوط باشه !!!!
حتا الان که تو سایت دانشگاهم و وبلاگمو آپ میکنم دارم به این چیز ها فکر میکنم . اما مثل یک کلاف سر در گم دنبال سر هر کلاف میگردم که بگیرمش و زود کلاف رو جمع کنم و بپیچم و بزارمش توی سبد ذهنم.برای همینم عجله دارم ! فکر میکنم خیلی وقت ندارم و قراره همه چیز تموم شه تا کمتر از هفت ساعت دیگه و من توی این هفت ساعت باید پرونده شو ببندم و تمام!
از طرفی کار دارم و اصلا نمیدونم چه کاری ؟؟؟ از طرفی هم دلم میخواد هرچه زود تر برم خوابگاه وی پی ان رو از دوستم بگیرم رو لبتابمبریزم و برم تو حیاط و وصل شم نت و کلی پست بنویسم و عکس اپلود کنم :) و حتما باید هر چه زودتر این کار رو بکنم .
ا ما از حق نگذریم تو این دوسه هفته ی شلوغ و اون همه کار : از بی نظمی خوابگاه تا کامل مستقر نشدن من و رفت و امدم به خونه و بی خوابی ها و فکرای زیاد . خرید های بیش از حد و درگیری با درس ها هر چی دارم به اخر هفته نزدیک تر میشم انگار اتومات کار ها خودشون روبه راه میشن انگار گره های کلاف باز میشه و من راحتتر این کاموا ها رو میپیچم و دونه دونه میزارمشون تو سبد ذهنم و اروم
تر میشم :)
+امیدوارم خیلی زود بیام و پست بنویسم و ذهنم خالی تر از قبل شه :)