تصور اینکه از کدام نوع مادر بزرگ ها خواهم شد یک ماه و 12 روز و 98 ساعت است همراهیم میکند. من حتما هیچ وقت نمیتوانم از این مادر بزرگ هایی بشوم که ناخون هایشان را سوهان کشیده اند و لاک قرمز زده اند و موهایشان مش زیتونی دارد. هیچ وقت نمیتوانم یک مادر بزرگ سوسول شوم!
اما قطع به یقین موهایم همینقدر بلند و زیبا, ناخون هایم همینقدر کوچولو و مرتب و اتاقم پر از کتاب های مختلف , توی کمدم پر از لاک ها و چیزهای رنگی رنگی و حتما مثل همیشه بوی عطر افوریا میدهم.
حتما روزی نوه کوچولوی خودم را روی پایم مینشانم و موهایش را گیس میکنم , برایش لاک میزنم , عطر را میمالم روی لباس گل گلی که برایش دوخته ام و کتاب میخوانم.
هر باری نوه هایم میایند پیشم با هم آواز میخوانیم ,کیک میپزیم , به قاب عکس پدر بزرگشان خیره میشویم , از چهارراه گل یاس میخریم و غذای مورد علاقه شان را میپزم و هیچ وقت بدون لقمه های خوشمزه نمیفرستمشان مدرسه. راستش خیلی وقت است برای تابستانه های خوشمزه و سیر ترشی های پایین پله های خانه ی قدیمی ای که دیگر نیست دلتنگم!