بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

دوشنبه ای در دل ِ یک ظهر ِ تابستانی!

جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ب.ظ
تصور اینکه از کدام نوع مادر بزرگ ها خواهم شد یک ماه و 12 روز و 98 ساعت است همراهیم میکند. من حتما هیچ وقت نمیتوانم از این مادر بزرگ هایی بشوم که ناخون هایشان را سوهان کشیده اند و لاک قرمز زده اند و موهایشان مش زیتونی دارد. هیچ وقت نمیتوانم یک مادر بزرگ سوسول شوم! اما قطع به یقین موهایم همینقدر بلند و زیبا, ناخون هایم همینقدر کوچولو و مرتب و اتاقم پر از کتاب های مختلف , توی کمدم پر از لاک ها و چیزهای رنگی رنگی و حتما مثل همیشه بوی عطر افوریا میدهم. حتما روزی  نوه کوچولوی خودم را روی پایم مینشانم و موهایش را گیس میکنم , برایش لاک میزنم , عطر را میمالم روی لباس گل گلی که برایش دوخته ام و کتاب میخوانم. هر باری نوه هایم میایند پیشم با هم آواز میخوانیم ,کیک میپزیم , به قاب عکس پدر بزرگشان خیره میشویم , از چهارراه گل یاس میخریم و  غذای مورد علاقه شان را میپزم و هیچ وقت بدون لقمه های خوشمزه نمیفرستمشان مدرسه. راستش خیلی وقت است برای تابستانه های خوشمزه و سیر ترشی های پایین پله های خانه ی قدیمی ای که دیگر نیست دلتنگم!
  • نگین ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">