گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عالم ندهم لذت بیماری را
پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ
سرما نخوردم ! چرا که وقتی تنها بودم وسط درس تو خابگاه حسابی خوردم ! اما الان خیلی خوشحالم که حداقل میتونم بگم یکی هست ! با خیال راحت بیفتم رو تخت و تا شب منگ ِ خاب ِ امیخته با درد باشم! که هی لیوان بیاره و بگه پاشو اینو بخور تا خوب شی و من فقط به این فکر کنم چقدر خوبه خونه , چقدر خوبه اتاق ِ ابی و انارهای قرمز ِ پشت پنجره ..
یه دل ِ نگران ...
یه لبخند...
دستای گرم ...
+ امروز وقتی پرسید چطوری ؟ با جرئت بیشتری گفتم نه خوب نیستم! اما خوب بودم و خوب میشم! و واقعنی لبخند زدم ! چون یقین داشتم به خوب بودن به خوب شدن به خوب موندن به موندن به تعطیلات !
به بودن ..
به بودن ...