شاید انتظار داشتید حداحافظی کنم و برم . یا حتی طوفانی تر برگردم اگه رفتم. اما هیچکدوم ! انقد خوشحال بودم با خبرای خوب این یه ساعت اخیر رو که خستگی ِ تمام ِ مدت از تنم رفت بیرون .و یهو یادم اومد من که همه چیزو مینوشتم اینجا ،غمو ،شادیو ،گنگیو و... حیف نیست امشب ننویسم از خوشحالیم ؟؟ اونم روزی که جفت یک بود ؟
به همین خلاصگی قسمتی از خوشحالیمو بگم درسی که قرار بود همه مون دوباره تکرار کنیم با توجه به امتحانی که دادیم (خیلی سعی کردم که نگم قرار بود بیفتیم ؟) . بالاخره پس از مدت ها نمره ش اومد ( چارتا ورقه صحیح کردن 11 روز زمان میخواست ؟ ) و من انقد واسش ذوق کردم و بالا پایین پریدم و کولی بازی در آوردم و این حالتم اونقدر وحشت آور بود برای بیننده ها بابا رو مجبور کرد بهم یه جایزه بده و تو چشماش خوندم ، نوشته بود : با خل ترین حالت ِ این دختر چ کنم ؟؟؟
و هر چند دقیقه یک بار از هال داد میزنه جااانمممم چهااارده ! :)))
1. سلام . و مرسی از همه ی شمایی که با کامنت هاتون منو بعد از دوماه ِ سخت که برگشتم خوشحالم کردید :)
2. 11/11
3. بابا میگه استادت کی بود حالا ؟ منم در حالی که شل و ول شدم میگم مشهدی بود و سخت گیر ! تا حالا انقد تو زندگیش قانع نشده بود
4.ولی بنظرم هنوز داغن ! بابا هنوز تو چشاش تعجبه میگه بابا ینی مگه قرار بود پاس نشی ؟؟ مامان فقط میخنده
5. تُف -اخه مگه امتحان ِ اوله ؟ اخه مگه نمره چیه ؟ :))) این همه خوشبختی از کجا ریخت تو تنم؟