بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

:)

جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۵۰ ق.ظ
خدا سراسر حکمت است وبا سراسر لطف خود در  زندگیمون حضور داره!!!
  • نگین ...

اشفتگی های شبونه..

دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۱ ق.ظ
در این آشفته بازار سردی... دراین بیست و دومین روز پاییز در این دلتنگی های گاه وبیگاه در این نم باران و رقص برگ ها روی زمین! حالم خوب است..! در این آشفته بازار فکر و دلمشغولی و درگیری... در این جور زمان حالم خوب است  خوب خوب !سلام میرساند آری× به قول مرحوم پناهی دست ها را زیر سر گذاشته ام کرکره را پایین و رویش نوشته ام تعطیل است دراز کشیده ام و در بی خیالی تمام خیال های دنیا سوت میزنم آری به حرف های پناهی گوش داده ام و سوت میزنم.. دراین آشفته بازار سردی زیر قولم زده ام! وآن شب زیبای پاییز را نیامدم! آن شب من بودم و کسی شبیه من! که هر دو غرق بودیم در نمیدانم چه! نمیدانم من او بودم یا او با من یا هردو شبیه هم بودیم آن شب او مرا تحمل کرد یا من او را حالم خوب است کمی تا قسمتی عالی! در این آشفته بازار سردی من کلبه ام را گرم نگه میدارم که مبادا محکوم شوم! در این آشفته بازار رنگارنگ دلم یک او میخواهد! یک باران! یک خیابان! و من غرق در او شوم.... حالم خوب است در این غوغای بی خیالی! حالم سلام میرساند در این آشفته بازار سردی... 

  • نگین ...
به آرامی آغاز به مردن میکنی " اگر سفر نکنی اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی  زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر برده‏ عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی، اگر روزمرّگی را تغییر ندهی، اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش، و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند، و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند، دوری کنی. تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی، که حداقل یک بار در تمام زندگیت ورای مصلحت‌اندیشی بروی امروز زندگی را آغاز کن! امروز مخاطره کن! امروز کاری کن! نگذار که به آرامی بمیری! شادی را فراموش نکن!
  • نگین ...

دوستت دارم...

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۱۰ ب.ظ
خـــدایا دوسـتت دارم ... به خاطر تمام اوقاتی که در کنارم بودی ... به خاطر تمام لذتی که به زندگیم بخشیدی ... به خاطر تمام خطاهایی که اصلاح کردی ... و به خاطر تمام فرصت های دوباره ای که به من عطا فرمودی همواره سپاسگذارت خواهم بود. تو به من ایمان دادی چرا که باور داشتی همانم که هستم ... چون دوستم داشتی ... تو چراغی در ظلمت که نور عشق را بر زندگیم تاباندی ... دنیایم به خاطر " تــــــــو" جای بهتری است.
  • نگین ...

[عنوان ندارد]

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۲۲ ب.ظ
گاهی لازم است کوتاه بیائی گاهی نگاهت را به سمت دیگری بدوز صبور باید بود... اما همیشه مصمم!
  • نگین ...

....

پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ
در کنارم نیستی اما، به حجم تمام سکوتی که در قلبم گذاشتی به :)یادت هستم:) دختری در آغوش خدا...
  • نگین ...

خونه پدربزرگ..

دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۲۱ ق.ظ
یه خونه بزرگ با یه  عالمه تنهایی... یه اتاق ...یه تخت...یه میز...یه رادیو.... موج FM ...رادیو پیام... یه من ...یه دل خوش... دل خوش؟دل خوش سیری چند؟ خوش نباشی...! چه باشی؟ بی خوابی های شبانه... یه آسمون ابری....گوشه ایوون...با نم نم بارون... یه من... یه نگاه...یه جمله ...یه بغض...!!!! ببار...ببار باران... بهت و حیرت و خنده... یه من...یه آغوش....یه خدا.. فکر،فکر،فکر تیک تاک...تیک تاک... خونه پدر بزرگه!!! یه خدا...یه من.... یه من....یه... خداحافظ... از:دختری درآغوش خدا!!! به:...
  • نگین ...

[عنوان ندارد]

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۸ ب.ظ
سلام به دوستای عزیزم امیدوارم که حالتون خوب و عالی باشه امروز اولین روز ماه رمضانه دعای خیر یادتون نره لطفا یه فرصت داریم برای خود سازی 29-30روز فرصت خوبیه این یک ماه میتونه سر آغاز زندگی بهتری باشه برامون قدرش رو بدونیم ان شاالله امیدوارم موفق باشیم پیشاپیش نماز و روزه هاتون قبول التماس دعای خیر
  • نگین ...

امید

دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۲۱ ق.ظ
امید همان عشق است عشقی که خدا به بندگانش دارد همانند دریایی بی کران و بی انتهاست.خداوند بندگانش را بسیار دوست دارد که چنین خورشیدی مهربان برایمان آفرید که شب سرد را به امید فردایی گرم و صبحی روشن سر کنیم.آری امید یعنی زنده بودن عشق و ایمان...
  • نگین ...

اینجا دنیاست...جایی بزرگ اما خیلی کوچک...

دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۲۱ ب.ظ
ساعت 3 نیمه شب سوم تیر 1392 
 شب از نیمه گذشته؛ 
سرم را روی بالش گذاشتم و سعی میکنم بخوابم ،اما نمیدانم بار چندم است که از این پهلو به آن پهلو میشوم و خوابم نمیبرد.  تکرار جمله ی بظاهر ساده ای که او بهم گفت ذهنم را درگیر کرده و خوابم را آشفته..باید اعتراف کنم هیچ وقت انقدر عمیق به مفهومش پی نبرده بودم..آنطور که او من را به درکش نزدیک کرد روز های سختی را پشت سر گزاشتیم و شاید روز های سخت تری پیش رو داریم؛ بخاطر شرایط خاص این روز ها همه ما یک جورایی ناخواسنه و بی اختیار کلافه ایم و عصبی و شاید بیشتر از هر وقت دیگه شکننده... ایبگم.مین جمله رو شاید بار ها و بار ها شنیده باشیم؛یک ضرب المثل تکراری  یا شاید یک جمله ی کلیشه ای که(( این دنیا خیلی کوچک است)) اما شرایط این روزای ما مصداق  واقعی کوچکی این دنیا با بزرگیشه... با خودم فکر میکنم وقتی فاصله بودنو نبودنمان فقط به اندازه  ی یک نفس است ؛ و هیچ کس از بودن و نبودنش در ساعتی بعد خبر دار نیست..تموم حجم باورم حرفشو تایید میکنه که دنیا خیلی کوچیکه... اونقر کوچک و بی ارزش که نمی ارزد از کسی که دوستش داری ناراحت شوی که به دل بگیری. وقتی که دستم رو گرفت توی چشمانم خیره نگاه کرد و ملتمسانه گفت:: فقط میخوام یک چیز به توبگم میخوام بگم این دنیا خیلی کوچک و بی ارزشه و ارزش نگه داشتن غمو غصه رو نداره اون هم از ادم هایی که دوستمون دارند.... جمله اش تکانم داد.....راست میگفت کی میداند یک لحظه دیگر هست یا نه؟ می خواهم بگویم گاهی برای فهمیدن ارزش یکدیگر خیلی دیر به  خودمان می آییم؛هرچند عبورزمان این واقعیت را بار ها و بارها به چشم های آن روز هایم ثابت کردن.... با تمام اینکهخیلی مراقبم و کینه ای نیستم و صبورم  اما باز هم گاهی  غرق همان غفلت ناخوانده زمان حال میشوم... می دانید؟ از خودم میپرسم چه کسی می داند آنچه میخواستم و از دست دادم چیزی بوده  که واقعا برایم بهتر بوده؟ اون چیزی که درستی مقصدمان را تایید میکند قطعا احساس دیروز ما نیسن..گاهی عواقب تلخ رسیدن به اون چه عالی میدانستیم و میخواستیم تا انتهای راه زندگی گریبانگیرمان می شود بدون درک نعمت رهایی که اگر رخ میداد.با ما میماند. پیامش مرا به این نتیجه رساند که : خدایا برای آنچه بر من ارزانی داشتی و برای هر آن چه صلاحم ندانستی و بر من عطا نکردی باید  به یک میزان و صمیمانه سپاس گزار و شاکر باشم ..... :. ن
  • نگین ...