بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعترافات ذهن خطرناک من» ثبت شده است

بهار دلکش رسیده دل به جا نباشد انصافانه ست ؟

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۰۹ ب.ظ

یه وقتاییم برای توصیف وضعیتی که توش قرار داری کلمه کم میاری !

اعترافات ذهن خطرناک من (1)

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ب.ظ
حدود سه ماهه که عاشق رُبلِت هستم  یعنی غذای مورد علاقه م مخلوط ِ رب و تخم مرغه و تو خونه یواشکی این غذا رو میخورم . از فسنجون بدم میاد ولی اگه شور باشه و شیرین نباشه میخورم . در هرصورت چون دل آشپز نشکنه باید بخورمش ها ؟ قهوه رو به خاطر بابام  دوست دارم و چون قند داره دور از چشمش یه عالمه شکر توش میریزم . البته این یه جور تظاهر به دوست داشتنه و شاید کار ِ کثیفی باشه .
از نظر آرزو من خیلی عجیبم که نه اهل قاقالیلی خوردن تو جاده م و نه پاستیل و لواشک دوست دارم و یه جورایی لکه ی ننگ ِ دخترا هستم ؟ 
من عاشق بچه های کوچولو ام و حوصله ی زیادی دارم و میتونم زمان زیادی باهاشون بگذرونم اما فکر ِ این که یه روزی بخوام بچه دار شم منو دیوونه میکنه ! شاید هم بخاطر ِ ترس ِ ، اونم ترس از ازدواج . بیشتر اوقات با خودم فکر میکنم اگه من ازدواج کنم خدا بدترین تنبیه رو برام درنظر بگیره این ِ که نتونم بچه دار بشم . بزارید بی تعارف تر بگم منظورم اینه که چون من عاشق بچه م قراره این اتفاق بیفته !!
من از لقب دادن به آدما خوشم میاد اما تا حالا این کارو نکردم ! شاید هم انقد از این ماجرا گذشته که یادم نمیاد . برای ِ همینم هست دوست دارم جاهایی که اسم های عجیب غریب داره غذا بخورم  و برم. مثلا کله پزی بهمن سگ پز ، پیتزا داوود ، یا ساندویچی ِ فری کثیف و ازین دست جاها ...
شاید از خی لی ها این جمله رو شنیدم که آره ... درکت میکنم ! اما میدونم دروغه ! چون نمیفهمه من برای ِ این دارم یکی یکی خاستگارارو رد میکنم که نمیتونم به دلیل واقعی ِ جواب این سوالم برسم که : شما ! چرا الان اینجا نشستی و مثلا به طور ِ رسمی منو میخوای ؟
از طلا و بدلیجات و بعضی جینگولیجات متنفرم اما یه چیزایی توشون  هست که خوشم میاد و هنوز نتونستم دقیق بفهمم پس چه چیزی میتونه من رو خوشحال کنه ؟ یا من دقیقا چیو دوست دارم ؟ شاید جوابم همه چیز باشه !!
 در واقع به طور ِ واقعی هیچ کس نتونسته منو کاملا سوپرایز کنه چون همیشه یه جاهایی و یه چیزایی لو رفته و من وانمود کردم که از چیزی خبر ندارم . بالاخره برای ادمی که تو کار ِ غافلگیری ِ همیشگی ِ آدم هاست خیلی سخت نیست فهمیدن برنامه های ناقصشون . ولی فکر کنم کار سختی نباشه خوشحال کردن ِ (حداقل موقتی ِ ) ادم ها از روی حرفاشون وشاید با چیزهایی که خودمون عاشقشیم و قلبا دوست داریم این کار راحت تر انجام بشه . 



+ از چالش خوشم نمیاد . همینطور شرکت کردن تو این داستانا .از همتون چه خاموش چه روشن میخوام شما هم این عنوان رو انتخاب کنید . تو دفتر واقعی با خودکار یا مجازیتون اعترافاتتون رو بخش بخش بنویسید . چون کار ِ هیجان انگیزیه و چه خودتون و چه مخاطب هاتون چیزهای جالبی رو ازش کشف میکنند . دقیقا عین تیکه های یه پازل :) و اگر دوست داشتید بهم خبر بدید . این نه بازیه نه چالش فقط یه حرکت هیجان انگیزه که بعدا میفهمید :)