بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

۱۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

وسایلم را صاحب شد و تو نیامدی :|

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۴۶ ب.ظ

کاری به خوبی و بدی و موارد الف و دال ِ قضیه ندارم ! فقط این که یه موردِ حاد ِ درس خوندن در غیر از شهر ِ خودت  میتونه این باشه که فقط  بعد از هر استراحت ِ میان ترم اوج ِ فاجعه های ِ اتفاق افتاده رو متوجه میشی !! مثلا وقتی از باشگاه میای و میخوای خستگی در کنی کمربند ِ مانتوی محبوبتو تو کمر ِ شلوار ِ خواهرت میبینی :|  و غیره !! 

بگم؟





نیاد روزی که ضرورت,  نبودنمون باشه...


نگین



  • نگین ...

شما یادتون نمیاد , یه ادم هایی بودن که بودن . همیشه بودن و بودنشونو نشون میدادن !! البته الانم هستن , اما نیستن ! شایدم میخوان که نباشن ! امان ازین نبودنه که عین ِ بودنه .


+یاد َ ش ! :)

+عنوان حامد عسکری






گُلی: معلومه که خسته‌ای. بگیر بخواب دیوووونه!

فرهاد: [با دلی راحت و خیالی آسوده]: می‌ارزید...




در دنیای تو ساعت چند است؟-ﺻﻔﯽ ﯾﺰﺩﺍﻧﯿﺎﻥ



خدای من چه رَنگی ست ؟

پنجشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۳۱ ب.ظ

خدای ِ قرمز و بنفش و سبز , خدای ِ ابی و سفید و خاکستری ,خدای نارنجی و زرد و اجری , خدای ِ قایق ها و بادکنک های رنگی و درختای سبز , خدای ِ سیاه و سفید ِ خاطرات روی دیوار ,خدای رنگ ِ زنگار ِ دچرخه ی پسرک ِ روزنامه فروش ِ محله , خدای ِ توت فرنگی های قرمز  و رنگی های نقاشی ِکوچولوها , خدای رنگ خدای آبی ِ آسمون ِ آبی ،دل آبی ِ ،چشم و آبی ِ اتاق ِ آبی ...

ابی ِ رنگ به رنگ از همه رنگ که هر روز از توی قاب اهنی ِ پنجره ی ِ زرد ِ بی حفاظ  ِ پشت ِدرخت ِ انارِ خیابون هشتم میبینمش :) . خدای ِ نور ، انا عند المنکسره قلوبهم .. خدای ِ نور و خدای طیف های رنگی :) خدای ِ همیشه رنگی ِ من .


+ممنون از دوست عزیزم بابت دعوت به نوشتن و پوزش بابت تاخیر:)


  • نگین ...