[ یَلدا یک ]
یلدا شبیه ِ دروغ است تقریبا , همه جا شلوغ بود و ما سر کلاس ِ تاریخ چرت میزدیم .چون شب ِ قبلش به جز جَر و بحث و یک ساعت خوابیدن ,خیالبافی هم میکردیم !. شیرینی نخریدیم ,بلال نخریدیم , سرحال نیستیم ,نمیخندیم, فردا بیکار نیستیم ,از فکر امتحانات کذایی راحت نیستیم و خیلی خوب نمیتوانیم تظاهر به حاآلخوبی ِ دور از خانه و شب ِ یلدایش بکنیم .ب
چه ها خوابند ,فهامه اما بی توجه قاشق کف ظرف میکشد . اهنگ "میخوام برم دریا کنار را "گذاشته , سفره یلدا ننداختیم , تخمه تفت ندادیم ,ذرت بو ندادیم ,گشنه نیستیم ! شاید امشب هم نگران جوش ِ صورتشان باشند ؟ کاش اما شمع روشن کنیم و حافظ بخانیم و شاید بغض بکنیم. منکه میخندم اما چرا شبیه ِ گریه س؟
توی ِ امفی تئاتر دانشکده برنامه بود , ساز زدند چند تایی ,شاهنامه خاندند ,فال گرفتند ,مجوز اما به دوتا دختر ندادند برای اجرای ساز ِ دَف, ولی بجایش هندوانه دادن ,انار دادند ,مثلا حال خوب دادند ,عکس دسته جمعی ِ بالا پشت بامی گرفتند ,سلفی گرفتند ,اش رشته به مقدار زیاد دادند ,اما یک چیزی کم بود انگار باز هم امشب قلابیست , یک چیز بزرگی به اندازه ی یک خلا ِ سیاه رنگ ،کم است انگار این بین . که حتا بازارچه خیریه و خرید از آن و رهبری و عکاسی هم پُرَش نکرد ...
+شاید قرار بوده برف بیاد ؟ و برای همون دل ِ ام شب گرفته ست .شاید حال ِ همه ی ما خوبه