بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی

تماما مخصوص

جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ق.ظ
صبح در خنکای باد کولر توی خلا چشم باز میکنی .تلفن ها قطع شده انتن گوشی ها  رفته . همگی بسرعت صبحانه میخورد که بروند اما از حال نروند. و تو کش و قوس میدهی خودت را تا خلا را بشکنی !!! اما صدای زنگ گوشی را خفه میکنی و دوباره چشم بر هم میگذاری . من خوبم , امروز خوب است شهریور می آید خوب است. فقط از مرور روزهای بد ِ قدیم تلخ میشم , کلافه میشوم . از تکراری وحشتناک.  تلخ و حواس پرت شده م.  با پارچه گل سر میسازم .دست هایم را با چسب حرارتی 3 بار , با  قابلمه ی داغ پر از ابجوش و برنج های پرنده 5 بار میسوزانم و تمامش راخمیر دندانی میکنم تا سِر شود. و حواسم پرت تر میشود نهار را میسوزانم و کاش تماما روز های بد ِ قدیم را هم بسوزانم. من فقط کلافه ام که دارد تکرار میشود , سوزاندن نهار و مهمان های چند روزه ِ سیاه پوش ,هدیه ی ِ دایی ِ مامان بابا بعد از دیدار ِ چند ساله ی مجدد ِ مزخرف توی ِ ضلع ِ غربی ِ اتاقم و نهار ها و صبحانه های تنهایی و خلا های مزخرف و قبر هایی که همه برای خودشان میخرند که هر چند اینجا باهم نبودند ان دنیا کنار هم باشند!   +چیزی نگویید , تلخ نشوید, آه نکشید , به زندگیتان ادامه دهید  و  :) بزنید . +صبحانه هس , من هستم و غذای گرم  و و نان ِ داغ و سبزی ِ تازه ی توی باغچه و خیار های بوته ای و کیک الکی شکلاتی ِ کنجدی و چای خوشرنگ و اما تنهایی مطلق . از گلویم پایین میرود؟؟؟!! نه!  +چای  تلخ مینوشم من اما شیرینم :) , چای مینوشم ولی از اشک فنجان پرشده :)     PHOTI BY:ME
  • نگین ...

نظرات  (۱)

تماما مخصوصعباس معروفی:)
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">