بعد از ابر ...

در آغوشــ آسمان رازیستـــــــــــ

بایگانی
جمعه های زیادی خانه نبوده ام.روزهای زیادی وجود داشته که تنها بوده ام اما فردا اولین جمعه ای خواهد بود که یک جور دیگر توی پیله ام نیستم. یک جور خاصی  که خودم خواستم .بجایش روی تخت طبقه دوم ، آن گوشه ی گوشه اش مثل یک توده ی تنهایی کز کرده ام و بعد از یک ماه و نه روز نوشتنم آمده بعد از یک ماه و نه روز بغضم آمده و با پی ام سمانه توی وایبر که درباره ی مادر بود اشکم سرازیر شد و توی خودم مچاله شدم،کوچک شدم،نقطه شدم،محو شدم. بعد از نمیدانم چندوقت خیره شدم به صفحه ی نوشته ی جدید وبلاگم کیبورد گوشی ،به وبلاگ های به روز شده ی دوستان ،به پست های آبکی ام،به دوستانی که قریب به دوسال کنار هم هستیم و خودکاری که بعد خواندن آن پی ام دست گرفتم و چرخاندم روی دفترچه ی خاکستری ام. و حالا میروم لباس های چرک را بشویم و قلمرو ام را مرتب کنم تا خورشید قرمز شود بزنم بیرون و راه بروم توی کوچه پس کوچه های غریب اینجا   عنوان:فاضل نظری
  • نگین ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">